اجتماعی -فرهنگی

اجتماعی -فرهنگی

فرهنگ عمومی و فرهنگ ایرانی
اجتماعی -فرهنگی

اجتماعی -فرهنگی

فرهنگ عمومی و فرهنگ ایرانی

یک غزل از حافظ


دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا


کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز

باشد که بازبینیم دیدار آشنا را


ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا


در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل

هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا


ای صاحب کرامت شکرانه سلامت

روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را


آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا


در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را


آن تلخ وش که صوفی ام الخباثش خواند

اشهی لنا و احلی من قبله العذارا


هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را


سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

دلبر که در کف او موم است سنگ خارا


آیینه سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا


خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند

ساقی بده بشارت رندان پارسا را


حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود

ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

تعبیر  :

کاری را که می خواهید انجام بدهید پنهان کنید. کار را هر چند کوچک است بزرگ بدانید، خیال پردازی را کنار بگذارید و وقت را غنیمت شمارید تا صاحب مقام و منزلت شوید. روزگار تنگدستی به پایان رسیده و زمان آسایش است. عمرتان طولانی است وضعیت فعلی تان تغییر می کند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.